......................
......................
.....................
نامه سرگشاده آرش حجازی به اوباما (با ترجمه فارسی)، جناب اوباما: نامش خلیج فارس است. خواهش می کنم رویاهای یک ملت را لگد نکنید
Mr. President Obama: It’s the Persian Gulf. Please don’t step on a
nation’s dreams – an open letter to President Obama
October 11, 2009
Your Excellency,
President Obama,
First of all, I would like to seize this opportunity to congratulate
you for your Noble Peace Prize. I really hope this prize can get your
message through to the hearts and minds that are sealed with hatred
and lust for power.
I am Arash Hejazi. You might have heard my name before, as I am the
doctor who tried to save Neda Agha-Soltan, the young woman who was
shot during the peaceful demonstration against the frauds in the
Iranian elections, the same woman you have mentioned twice in your
speeches in the last four months.
I am the one who left his country to bear witness to the absolute
cruelty and injustice that ended up in the death of that innocent girl
who was shot in the chest by an Iranian pro-government militiaman and
bled to death under my eyes.
Mr. President,
I was there when Neda died. I made sure that the world saw the look in
her eyes just before she died. I testified about the circumstances of
her death, so that every tyrant in the world would know that there is
always someone watching.
She died for a reason there; she died for a dream at a time when all
dreams were shattered. She died to bring back dignity to a country
that was becoming one of the most hated states in the world. She tried
to show the world that Iran was not about nuclear activities,
terrorism and fundamentalism, but about believing in dreams, courage,
dignity, unconditional love, and paying any price necessary to get one
step closer to freedom. Her death introduced anew the purity of a
three thousand year old nation to the world.
I have lost everything since I bore witness to this crime, I have lost
my career, my decent life in Iran, my family security, my safety, my
country, and now I am on my own in this large world, without money,
without a job, and with a family to support.
But I don’t regret what I have done and I would have done it again if
the clock turned back; although the world watched that innocent look
in Neda’s eyes and did nothing. Millions of people shed tears, but no
one did anything. As usual, everybody watched, they cursed the tyrant,
they blessed the martyr, but no one took a step to support a nation
that has been the homeland to the first declaration of human rights.
Nevertheless, I am not writing this letter because I want you to do
something. No, the people of Iran will fight and gain their freedom
without asking for the help of any authority in the world. What makes
me compelled to write to you is that although we don’t need anyone’s
support, we appreciate if the world does not try to distort the truth.
Neda did not die for a country, but for a dream called Iran. One of
the major symbols of Iran in the hearts of the Iranians is the Persian
Gulf, a beautiful gulf in the Middle East that in your speech, you
have referred to as ‘The Gulf’.
Mr. President, the Persian Gulf has been called the Persian Gulf BC by
Daryus the Great and Herodotus in the fifth century; by Claudius
Ptolemaues in the second century BC and by Quintus Curticus Rufus in
the first century AD, and its official name is still the ‘Persian
Gulf’. The United Nations has issued two editorial directives in which
the states have been asked to only use “Persian Gulf” as the official
and standard geographical designation for the body of water.
The implication of Neda in your speech was heart-warming for the
Iranian Nation; however, when you omit the word ‘Persian’ from the
Persian Gulf, you are stepping on the dreams of Neda and a nation that
have nothing left but their dignity and their dreams. I am sure that
you have no intention of stripping a nation from what is rightfully
theirs.
I have lost everything for a dream, and I believe that you Mr.
President are one of the few politicians left in the world who still
believe in dreams.
I salute you and I wish you the very best in the long journey ahead of
you. I hope you too wish the best for a nation that is struggling
towards its dream for freedom and prosperity amidst the blood of its
loved ones.
Sincerely yours,
Arash Hejazi
-----------------------------------------------------------------
جناب پرزیدنت اوباما: نامش خلیج فارس است. خواهش می کنم رویاهای یک ملت
را لگد نکنید.
۱۱ اکتبر سال ۲۰۰۹
جناب آقای پرزیدنت اوباما،
نخست مایلم از این فرصت استفاده کنم و دریافت جایزه ی صلح نوبل را به شما
تبریک بگویم. به راستی امیدوارم این جایزه پیام شما را به قلب و ذهن هایی
که با نفرت و شهوت قدرت مهر شده اند، برساند.
من آرش حجازی هستم. شاید اسم مرا قبلا شنیده باشید، من همان پزشکی هستم
که سعی کرد ندا آقاسلطان را نجات بدهد، دختر جوانی که در تظاهرات مسالمت
آمیز علیه تقلب در انتخابات ایران کشته شد، همان زنی که شما دو بار در
سخنرانی های خود در چهار ماه گذشته به او اشاره کرده اید. من همان کسی
هستم که کشورش را ترک کرد تا به خشونت مطلق و بیدادی که به مرگ دختر
بیگناهی که گلوله ی نیروهای بسیج به سینه اش اصابت کرد و آن قدر از او
خون رفت تا جان سپرد، شهادت بدهد.
آقای رئیس جمهور، وقتی ندا مرد، من آنجا بودم. من کاری کردم تا تمام جهان
آن نگاه پیش از مرگ را در چشمان او ببیند. من درباره شرایط مرگش شهادت
دادم تا هر مستبدی در جهان بداند که همواره کسی شاهد است. ندا آنجا به
دلیلی مرد؛ برای یک رویا، زمانی که تمام رویاها برباد رفته بود. مرد تا
عزت را به سرزمینی برگرداند که یکی از منفورترین حکومت های جهان را داشت.
سعی کرد به دنیا نشان بدهد که ایران فعالیت های هسته ای و تروریسم و
بنیادگرایی نیست، بلکه به معنای باور داشتن به رویاها، شجاعت، عزت، عشق
بی قید و شرط و پرداخت هر بهای لازمی برای یک قدم نزدیک تر شدن به آزادی
است.
مرگ ندا خلوص ملتی سه هزارساله را بار دیگر به جهان نشان داد.
از زمانی که درباره مرگ او شهادت دادم، همه چیزم را از دست داده ام، شغلم
را، زندگی آبرومندم را در ایران، امنیت خانواده و خودم را، کشورم را، و
حالا در این دنیای بزرگ تنهایم، بدون پول، بدون شغل، با خانواده ای که
باید سرپرستی کنم. اما از کارم پشیمان نیستم و اگر زمان به عقب باز می
گشت، باز هم همین کار را می کردم؛ هرچند جهان آن نگاه بی گناه را در چشم
های ندا دید و هیچ نکرد. میلیون ها نفر اشک ریختند، اما هیچ کس کاری
نکرد. مثل همیشه، همه نظاره کردند، مستبد را نفرین کردند، شهید را دعا
کردند، اما هیچ کس قدمی برنداشت تا از ملتی حمایت کند که زادگاه نخستین
اعلامیه حقوق بشر بود.
اما این نامه را به این قصد نمی نویسم که از شما بخواهم کاری بکنید. نه،
مردم ایران بدون درخواست کمک از هیچ مقامی در دنیا، می جنگند و آزادی شان
را به دست خواهند آورد. آنچه مرا ناچار به نوشتن می کند، این است که
اگرچه به کمک کسی احتیاج نداریم، سپاسگزار می شویم اگر دنیا حقیقت را
مخدوش نکند.
ندا نه به خاطر یک کشور، که برای رویایی به نام ایران جان داد. یکی از
مهم ترین نمادهای ایران در قلب ایرانیان، خلیج فارس است، خلیجی زیبا در
خاور میانه که در سخنرانی تان آن را “خلیج” نامیدید.
آقای رئیس جمهور،
خلیج فارس در قرن پنجم پیش از میلاد از سوی داریوش بزرگ و هرودوت خلیج
فارس خوانده می شد؛ نیز در قرن دوم پیش از میلاد از سوی کلودیوس
پتالمائوس، و در قرن اول میلادی از سوی کینتوس کورتیکوس روفوس. نام رسمی
آن هنوز “خلیج فارس” است. سازمان ملل دو دستورالعمل صادر کرده است که در
آن از دولت ها خواسته است که برای نامیدن این خطه آب، فقط از نام “خلیج
فارس” استفاده کنند.
اشاره به ندا در سخنرانی شما برای ایرانیان دلگرم کننده بود؛ اما وقتی
واژه “فارس” را از خلیج فارس حذف می کنید، رویاهای ندا و ملتی را لگد می
کنید که چیزی جز عزت و رویاهایشان برایشان نمانده است. مطمئنم شما قصد
ندارید ملتی را از آنچه به حق متعلق به اوست، محروم کنید.
من همه چیزم را به خاطر یک رویا از دست داده ام و بر این باورم که شما،
آقای رئیس جمهور، از معدود دولتمردان دنیا هستید که هنوز به رویاها باور
دارند.
به شما درود می فرستم و در سفر درازی که در پیش دارید، برایتان آرزوی
موفقیت می کنم. امیدوارم شما نیز برای ملتی که با چنگ و دندان، در میان
خون عزیزانش می کوشد خود را به رویایش برای آزادی و برکت نزدیک کند،
آرزوی موفقیت داشته باشید.
با احترام،
آرش حجازی
...................................
تاملی در سخنان فرمانده نیروی انتظامی درباره جنبش سبز / بسیج را تا چه مرزی تحمل می کنید؟
جنبش سبز را تا مرز آشوب تحمل می کنیم» این چراغ سبز فرمانده نیروی
انتظامی بود به سبزپوشان پایتخت برای حضور در راهپیمایی 13 آبان. روزی که
اسرای جنبش سبز در سال 57 آن را رقم زده بودند و حالا همگی با برچسب عمال
انگلیس و آمریکا دستگیر شده و در دادگاه های نمایشی محاکمه می شوند. اما
ابراز همین جمله از سوی فرمانده پلیس سوالاتی را به اذهان عمومی متبادر
می کند که پاسخگویی آن می تواند به ایجاد شفافیت از دست رفته در فضای
اجتماعی کشور کمک کند.
آقای احمدی مقدم، چه تناسبی میان جنبش سبز و آشوب وجود دارد و جنبش سبز
در چه شرایطی به مرز آشوب نزدیک می شود و چگونه می توان از آشوب جلوگیری
کرد؟ بدون شک فرمانده نیروی انتظامی پس از گذشت نزدیک به چهار ماه از
انتخابات فرمایشی ریاست جمهوری و وقوع کودتای بزرگ، با عکس العمل مردم در
نقاط مختلف پایتخت آشنا شده و با نگاهی به تظاهرات سبز مردم در خیابان
انقلاب، میدان امام خمینی، میدان هفت تیر، بهشت زهرا و روز قدس به خوبی
می تواند عمق وجود این جنبش نوپا را درک کند. نگاهی که در صورت رفتار
شناسی مردمی در تظاهرات، مرز آشوب را در یک کلمه خلاصه می کند: بسیج!
جناب آقای احمدی مقدم! در روز قدس تا زمانی که نیروهای بسیج و لباس شخصی
به صفوف سبز مدم حمله ور نشده بودند آیا آشوبی راهپیمایان را تهدید می
کرد؟ فرمانده معظم! در بهشت زهرا آیا اگر نیروهای بسیجی و لباس شخصی با
چاقو به زنان و جوانان حمله نمی کردند ، آشوبی به وجود می آمد؟ آقای
فرمانده! در روز 25 خرداد و راهپیمایی های هفت تیر و ونک، آیا اگر
ماموران شما به جای قد برافراشتن در مقابل ملت، نیروهای خودسر بسیجی را
کنترل می کردند آیا سنگی به سوی کسی رها می شد و شیشه ای می شکست؟
و سوالی مهم تر از این ها. آیا در جایی که نیروهای بسیجی وجود نداشته اند
( به جز فضای احساسی روز های نخست پس از انتخابات) آشوبی به پا شده است؟
آیا غیر از آن است که نام بسیج و آشوب در هم تنیده شده و نیروهای خودسر
بسیج به اسم رمز آشوب تبدیل شده اند؟
تحمل جنبش سبز تا مرز آشوب اشتباهی ژرفناک است که در ادبیات نیروی
انتظامی ریشه دوانده. جنبشی که بر پایه صلح و عدالت آغاز به کار کرده است
و تنها به دنبال اجرای بند های مغفول مانده قانون اساسی است، چه تناسبی
با آشوب می تواند داشته باشد؟ آیا آشوب گران غیر از آن کسانی هستند که
کمربند ها و چاقوی های جیبی و قمه های خانگی شان را سلاح قرار دادند تا
هموطانشان را به اصطلاح متفرق کنند؟ آیا آشوبگر برازنده کسانی نیست که
شاخه های درختان را می شکستند و کابل های بزرگ را در هم گره می زدند و
قمه ها و شوک های الکتریکی به دست می گرفتند و تلاش داشتند تا از هر چیزی
سلاحی برای حمله به مردم درست کنند؟
فرمانده محترم نیروی انتظامی. این تقاضای جنبش سبز از شما برای روز
سیزدهم آبان است. بسیج را تا مرز آشوب کنترل کنید.
برگرفته از: وبلاگ دیوارنویسی